چطوری از شر عادتهای بدمون خلاص بشیم؟

همهمون یه سری عادت بد داریم که میخوایم از شرشون خلاص بشیم، اما هر بار که تصمیم میگیریم تغییر کنیم، چند روز بعد دوباره برمیگردیم سر خونهی اول. چرا اینقدر ترک عادت سخته؟
مثلاً:
- میخوای رژیم بگیری، ولی یه شب وسط فیلم، ناخودآگاه یه بسته چیپس رو تموم میکنی.
- تصمیم میگیری کمتر سرت تو گوشی باشه، ولی تا یه دقیقه بیکار میشی، دوباره اینستاگرام رو باز میکنی.
- میخوای سیگار رو ترک کنی، اما استرس که میگیری، یه نخ روشن میکنی و میگی “از فردا ترک میکنم!”
خب، مشکل از ما نیست! مشکل از مغز ماست که عاشق عادتهاست.
چرا اینقدر سخت به عادتهامون چسبیدیم؟
مغز ما یه سیستم یادگیری داره که از زمان انسانهای اولیه همینطوری کار میکرده. مثلاً وقتی اجداد ما یه میوهی خوشمزه پیدا میکردن، مغزشون میگفت:
“اووو این خیلی خوبه! حتماً یادت باشه دفعهی بعدم از همینا بخوری!”
و اینجوری مغز یاد میگرفت که چیزای خوشمزه رو تکرار کنه. اما مشکل از جایی شروع شد که این سیستم یادگیری، برای چیزایی که خیلی سالم نیستن هم فعال شد!
مثلاً:
- ناراحتی؟ → شکلات بخور! → حالت بهتر میشه.
- استرس داری؟ → سیگار بکش! → یه کم آروم میشی.
- حوصلهات سر رفته؟ → گوشی رو چک کن! → حواست پرت میشه.
بعد از یه مدت، مغز فکر میکنه این کارا برامون خوبه و هی تکرارشون میکنه، و اینجوری یه عادت بد شکل میگیره!
چطور عادتهای بدمون رو کنار بذاریم؟
معمولاً وقتی میخوایم یه عادت بد رو ترک کنیم، با خودمون سر جنگ داریم. “نباید این کارو کنم!”، “باید اراده داشته باشم!” ولی این روش جواب نمیده، چون وقتی استرس میگیریم، مغزمون دیگه به حرفای منطقی گوش نمیده و فقط دنبال راحتترین راه میگرده.
اما یه راه بهتر هست: کنجکاو بودن!
یه مثال باحال
یه تحقیق جالب انجام دادن. به یه گروه از افراد سیگاری گفتن: “نمیخوایم به زور ترک کنی، فقط وقتی سیگار میکشی، دقیقاً به حس و حالت توجه کن!”
یه نفر بعد از چند روز گفت:
“سیگار کشیدن مثل خوردن پنیر کپکزدست، مزهی مواد شیمیایی میده، حالم بهم میخوره!”
اون همیشه میدونست سیگار برای سلامتیاش بده، ولی این دفعه واقعاً حس کرد که داره چی میکشه. این باعث شد که بدون هیچ اجباری، کمکم از سیگار زده بشه و بذارتش کنار.
چرا این روش جواب میده؟
مغز ما دو بخش مهم داره:
- بخش منطقی: میدونه که سیگار بده، شیرینی زیاد ضرر داره، نباید موقع رانندگی پیامک داد.
- بخش احساسی: وقتی استرس داریم یا ناراحتیم، بخش منطقی رو خاموش میکنه و ما رو میبره سمت همون عادتهای قدیمی.
وقتی خودمون رو مجبور میکنیم که یه عادت بد رو ترک کنیم، معمولاً بخش احساسی مغزمون میگه: “ول کن بابا، حال ندارم!” ولی وقتی کنجکاو میشیم و واقعاً به حس و حالمون دقت میکنیم، خودمون متوجه میشیم که اون عادت، اونقدرا هم خوب نیست!
چطور این روش رو روی خودمون اجرا کنیم؟
- وقتی حس کردی یه عادت بد داره بهت غلبه میکنه، یه لحظه صبر کن.
- به حس بدنت دقت کن. مثلاً اگه دلت هوس شیرینی کرده، ببین واقعاً گرسنهای یا فقط از سر عادت میخوای بخوری؟
- کنجکاو باش! ببین این میل چطور میاد و میره.
یه چالش برای تو!
دفعهی بعد که بدون دلیل دستت رفت سمت گوشی، قبل از اینکه بازش کنی، یه لحظه صبر کن و از خودت بپرس:
- الان واقعاً به گوشی نیاز دارم یا فقط از روی عادت این کارو میکنم؟
- اگه باز نکنم، چه حسی دارم؟
- یه کم صبر کنم، این حس خودش از بین میره یا نه؟
اگه چند بار این کارو بکنی، میبینی که کمکم مغزت به جای عادتهای قدیمی، یه راه جدید یاد میگیره!
نتیجهگیری
ترک عادتهای بد، به این معنی نیست که خودت رو مجبور کنی یا ارادهی فولادی داشته باشی. فقط کافیه یه کم کنجکاو بشی و ببینی اون عادت، واقعاً چه حسی بهت میده.
هر بار که دقت کنی، یه قدم به تغییر نزدیکتر میشی. پس از امروز، به جای اینکه خودت رو سرزنش کنی، فقط یه کم به حس و حالت توجه کن و ببین چی کشف میکنی!
زندگی، یه آزمایشگاهه و تو دانشمند خودتی! 😉
پاسخها